استاد جذاب من p1
توی این رمان احتمالا یکی دوتا پارت منحرفی داشته باشیم اما خلاصه کمتر منحرفیش رو توی صفحه اول میزارم . خب بریم واسه رمان .
پارت اول
( صدای زنگ کلاس ها)
کتابام رو از تو کمدم درآوردم و به سمت کلاس بعدیم رفتم ، روز اول دانشگاهم بود ولی می گفتن طرف خیلی استاد خوبیه و به قول بعضیا کراش تشریف داره . رفتم سرکلاسم و یه میز کنار میز استاد پیدا کردم و نشستم .
از زبان استاد
+بهت میگم نه
ناشناس:ولی...
+همین که گفتم خداحافظ
ناشناس:الو الوووو
گوشی رو قطع کردم و با کلافگی دستی تو موهام کشیدم
+این زندگی دیگه بدرد نمیخوره
بعد هم کیفم رو برداشتم و به سمت کلاس بعدیم رفتم . وقتی وارد شدم با جمعیت انبوهی از دختر و پسر رو به رو شدم که زیر لب گفتم : آه !
+سلام دانشجو ها من آدرین آگرست هستم استاد این ترم شما ، بلند بشید و یکی یکی خودتون رو معرفی کنید .
از میز کناریم شروع کردم که دو تا دختر نشسته بودن
اولی : آلیا سزار هستم و ۱۸سالمه و تو یه خانواده بزر بدنیا اومدم
دومی : مرینت دوپن چنگ هستم ، ۱۸سالمه و با پدر و برادرم زندگی میکنم چون چند وقت پیش مادرم رو به خاطر سرطان ریه از دست دادم
بقیه هم خودشون رو معرفی کردن و بعد از اون درس رو شروع کردم ، برام خیلی عجیب بود...اون دختره مرینت با توجه خاصی به درس گوش میداد و تمام مدت لبخند شیرینی رو لباش بود ولی اگه میخواد عاشقم بشه خودش باید منصرف بشه وگرنه خودم منصرفش میکنم
از زبان مری
زنگ که خورد داشتم جمع میکردم که برم ناهار که دختر بغل دستیم گفت : اسمت مرینت بود درسته ؟
+آره
آلیا : منم آلیا هستم خوشبختم
+همچنین
و با هم به سمت غذا خوری دانشگاه رفتیم . بین غذا خوردن کلی گفتیم و خندیدیم . واقعا دختر باحالیه
آلیا : گفتی برادر داری ؟
+اهوم
الی : چند سالشه ؟
+ دو سال ازم بزرگتره ... تو چی ؟ خواهر یا برادری داری ؟
آلیا : آره ، دو تا خواهر ۱۲ ساله
+پس خانواده پر جمعیتی هستید
آلیا : آره
+به نظرت استادمون خفن نیست ؟
آلیا : ...